بررسي تطبيقي «قواميت» و «تنبيه زنان» در تفاسير فريقين (4)


 

نويسنده:محسن علي جاني (1)




 

7. تنبيه بدني و روايات تفسيري
 

در منابع تفسيري هر دو فرقه، در خصوص ضرب رواياتي وارد شده است. اما تعداد روايات ضرب بسيار اندك مي باشد و به تعداد انگستان دست نمي رسد. غالب روايات ضرب در منابع تفسيري اهل سنت آمده است. در منابع تفسيري شيعي روايتي از امام باقر(ع) نقل شده
كه حضرت فرمود: ضرب، ضرب با مسواك است. (طوسي، 3 /191) اين روايت ماهيت ضرب را به خوبي بيان مي كند.
در روايتي ديگر آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: هيچ يك از شما اول روز همسرش را نمي زند، آن گونه كه شتر را مي زند و بعد در آخر روز با او همبستر مي شود!...بهترين شما، بهترين شما با اهل و خانواده اش مي باشد و من بهترين شما با اهل خود هستم. (مغنيه، 2 /317) اين حديث اظهار شگفتي رسول خاتم(ص) را از برخورد دوگانه و خجالت آور برخي شوهران مي رساند.
در منابع تفسيري اهل سنت نيز حدود ده روايت داريم كه بعضاً با روايات شيعي مشابه هستند. رواياتي هم درباره مدارا با زنان داريم. (جصاص، 3 /151-150؛ سيد قطب، 2 /655) روايتي از جابر بن عبداللّه انصاري آورده اند كه او از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه پيامبر فرمود: «درباره زنان از خدا بترسيد. شما آن ها را به عنوان امانت خداوند در اختيار گرفته ايد و... شما بر ايشان حقي داريد و آن اينكه آن ها نبايد احدي را وارد فراش شما كنند، اگر چنين كردند، ايشان را با زدني غير شديد تنبيه كنيد...» (جصاص، 3 /150)، اين روايت مي رساند كه زن امانت است نه ملك شوهر؛ اما پيامبر(ص) در اين روايت سخني از وعظ و هجر نياورده اند و شايد به اين دليل باشد كه تخلف زن در اين روايت از مواردي است كه مشمول ضرب است. منتهي در اين صورت «واو» ميان راهكارهاي سه گانه را بايد «واو» تقسيم بگيريم كه خلاف ظاهر است. در روايتي ديگر از عطا آمده است كه ضرب، ضرب غير شديد با مسواك و مانند آن است. (جصاص، 3 /150) در حديث ديگر آمده است كه ضرب، ضرب غير ظالمانه و غير متجاوزانه است. (جصاص، 3 /150)
ابن عربي هم از پيامبر(ص) روايتي نقل مي كند كه در چند مورد با روايت جصاص از جابر تفاوت دارد. (ابن عربي، 1 /420) در روايت ابن عربي علاج هاي سه گانه را پيامبر(ص) ذكر كرده اند و از اين جهت كامل تر است. ابن عربي نيز حديث اظهار شگفتي پيامبر از برخورد دو گانه شوهران را نقل كرده است. (ابن عربي، 1 /421).همچنين او نقل كرده كه از رسول خدا(ص) براي تنبيه زنان اجازه خواسته شد و حضرت فرمودند: بزنيد، اما خوبان شما هرگز نمي زنند. (ابن عربي، 1 /421) به نظر مي رسد كه اين روايت از نظر حقوقي تنبيه را جايز دانسته، ولي به لحاظ اخلاقي، خير!
فخر رازي نيز از عمر روايتي، در وصف مردان و زنان قريش و مردان و زنان مدينه و در نهايت پرخاشگري و بزرگي كردن زنان قريش نسبت به مردانشان و اينكه رسول خدا(ص) اجازه
تنبيه خواستند كه حضرت اجازه دادند، ولي پس از شكايت زنان از شوهرانشان، فرمود: آنان خوبان نيستند، نقل مي كند (مردان تنبيه كننده بهتر از مرداني كه تنبيه نمي كنند نيستند، شافعي مي گويد: يعني «نزدن» بهتر است). (فخر رازي، 10 /72) فخر رازي از اميرالمؤمنان نقل مي كند كه فرمود: زن را با زبان خود موعظه مي كند، اگر دست برداشت، ديگر راهي براي مرد بر زن نيست و اگر از همخوابي خودداري كرد، از او دوري مي كند و اگر باز هم خودداري كرد، او را تنبيه مي كند و اگر پند نگرفت، داوري بر مي انگيزد. (فخر رازي، 10 /73) اين روايت از نظر ترتيب راهكار مطابق آيه قواميت است، ولي ابتدايش معلوم نيست كه حضرت چه زني را مي گويد؟ ضمن اينكه ضرب در اين روايت به صورت مطلق آمده، ولي در روايات ديگر ضرب با قيد «غير مبرح» آمده است.

8. قواميت قرآني و قواميت عرفي
 

بنابر آنچه بيان شد، مفهوم و مقصود قرآني قواميت غير از مفهوم و مقصود عرفي و مردمي آن است. از نگاه قرآن، قواميت مردان بر زنان به معناي سلطه مطلق و بي حد و مرز نيست. مرد ديكتاتور جامعه و خانه نيست. او مالك زن نبوده، بلكه امانتدار زن است، چنان كه مي توان اين مطلب را از آيه قواميت و روايات ياد شده، دريافت. (همچنين ر.ك: حكيمي، دفاع از حقوق زن، 62؛ نساء، 19؛ بقره، 231) در نگاه قرآني، سلطه مرد از نوع رعايت، صيانت و امانت داري است. اگر او قيم است، به اين معنا مي باشد كه كار مهم كس ديگر را انجام مي دهد، يعني هر كاري كه بايد با عقل قوي و به دور از احساس آن را تدبير و تدبر كرده و در آن از فرمانروايي عواطف جلوگيري شود، همچون حكومت، قضاوت و جنگ. (علامه طباطبايي(ره)، 4 /347)
در نگاه قرآني هيچ يك از زن و مرد نمي تواند در واجبات ديني يكديگر مزاحمت ايجاد كند. (طباطبايي، 4 /347) وانگهي سلطه مردان نوعي مديريت است و مديريت قرآني، علم، تقوا و عدالت لازم دارد. (ر.ك: قرائتي، 2 /282؛ يوسف، 55؛ نهج البلاغه، حكمت 176). واژه «قيام» و مشتقات آن- كه قوام نيز از جمله آن ها است- بيش از 500 بار در قرآن آمده است (ر.ك: عبدالباقي، 587-578) و در همه آن ها ثابت، حفظ و صيانت ديده مي شود. (ر.ك: ابن منظور، 12 /500-496)

9. تنبيه بدني قرآني و تنبيه بدني عرفي
 

برداشت مردم از ضرب و تنبيه، آسيب رساندن به زن با مشت، لگد و انواع وسايل است.
آنان زدن را خشونت شديد و درگيري فيزيكي هلاك كننده مي دانند، آن هم صرفاً به خاطر مخالفت كردن زن با مرد. در حالي كه ضرب قرآني غير ازاين معناي متبادر عرفي است. آيه ضرب، تنبيه را به منظور بازگشت تقوا به فضاي خانه و اجراي حكم الهي در آن فضا اجازه داده است؛ حال اگر خود ضرب و تنبيه بي تقوايي باشد، حكمش معلوم است. ظرف و فضاي جامعه در صدر اسلام، ظرف تقوا و ايثار آخرت بر دنيا بوده است. (ر.ك طباطبايي، 4 /352) حال، چطور ممكن است كه دستور به تنبيه ظالمانه و غير اخلاقي بدهد؟ روايات رسيده از امام باقر(ع) با تعريف ضرب، به ضرب با چوب مسواك؛ اذهان مردم را از معناي اول عرفي به معناي دوم شرعي منصرف مي كند. لذا پاره اي از نويسندگان قرآني اظهار كرده اند كه ضرب در آيه به معناي نوعي اعلان تنفر و مخالفت اخلاقي است نه تنبيه بدني. و تازه همين مقدار برخورد نيز بايد پس از دو مرحله اخلاقي- تربيتي- وعظ و هجر- انجام گيرد. (حكيمي، 67؛ مدرسي، 2 /75) و شايد بتوان گفت كه ضرب زنان به معناي برخورد كردن با آن هاست. البته برخوردي كه بالاتر و شديدتر از وعظ و هجراست و الزاماً اين برخورد، فيزيكي نخواهد بود. واژه ضرب و مشتقات آن 58 بار در قرآن آمده است. (ر.ك: عبدالباقي، 419-418) از اين ميان 13 مورد به معناي اصطلاحي «زدن» آمده است: مانند «زدن روسري ها به گردن ها (نور، 13)، نزدن پاها به زمين و نكوبيدن آن ها به زمين به منظور آشكار ساختن زينت خود (نور،13)، زدن چهره هاي كفار از سوي فرشتگان (محمد، 27)، زدن عصاي موسي(ع) به سنگ (بقره، 60)، گردن زدن (انفال، 12) و.... در همه موارد ضرب يك وجه مشترك دارد و آن «برخورد دو چيز با يكديگر» يا «ايقاع چيزي برچيزي» است. (ر.ك: راغب اصفهاني، 1 /505) و لذا اگر بگوييم قدر متقين از «فاضربوهن»، «برخورد با زنان» است، گزاف نگفته ايم. به طور مثال آيه 11 كهف مي فرمايد: «و ضربنا علي آذانهم» «به گوش هايشان زديم و مانعي از شنيدن ايجاد كرديم (تا چيزي نشنوند و بيدار نشوند)». روشن است كه معناي آيه اين نيست كه محكم به گوش هايشان زديم، بلكه کنايه از اين حقيقت است كه آن ها را به خواب برديم. (ر.ك: طباطبايي، 13 /248؛ طريحي، 2 /105). صاحب الميزان معناي سومي هم براي ضربنا علي آذانهم ذكر كرده و آن کنايه از خواباندن از روي مهرباني و دلسوزي است. نظير مادري كه با سر انگشتان دستش آرام آرام به گوش فرزندش مي زند تا حواس او روي صداي مادر متمركز شود و به خواب رود. (طباطبايي، 13 /248) و يا در قول عرب اگر گفته شود كه «ضرب الامير علي يد فلانٍ»؛ يعني فلاني را از تصرف منع كرده و جلوي او را گرفت. (طباطبايي، 13 /248 به نقل از
قطرب) حال در آيه مورد بحث نيز مي گوييم كه خداوند به مردان دلسوز، با غيرت و عفت دوست فرمان مي دهد كه نسبت به نشوز زنانتان بي تفاوت نمانده و با آنان «برخورد كنيد» و «جلوي نشوز آنان را بگيريد». اين امر نقطه مقابل ديدگاه فرويد، راسل و مانند اين ها- در جاهليت معاصر- است. از نظر راسل اگر مردي ديد كه همسرش با ديگري عشقبازي مي كند، نبايد ناراحت شده و مزاحم آن ها شود، بلكه بايد حسادت خود را كنار زده و از آن مرد بيگانه كه همسر محبوب او را خوشحال و شادمان ساخته است، شكر گذار باشد. به اعتقاد او شوهران بايد نسبت به عاشقان غمض عين داشته باشند. (ر.ك: مطهري، اخلاق جنسي، 35) اين ديدگاه مورد تأييد قرآن نيست و بالعكس فرمان به بازدارندگي و برخورد با زنان مي دهد. البته ممكن است كه برخورد از سوي مردان در مواردي خودش يك نوع نشوز بوده و مشمول آيه صدو بيست و هشت سوره نساء باشد. در همين راستا برخي از مفسران «دشنام دادن به زنان»؛ «زدن آن ها» و يا «اذيت رساندن به آنان» را از مصاديق نشوز و نافرماني مردان دانسته اند (ر.ك: طبرسي، جوامع الجامع، 1 /291) و به حسب روايات، مرد ناشز توسط امام علي(ع) تنبيه و حتي تهديد به شمشير شده است. (مكارم، 3 /347)

10. فمينيسم و قواميت
 

بحث قواميت و تنبيه، روي ديگري هم دارد. بيانات فوق، در دفاع از حقوق زنان از طريق كنترل مردان در قواميت و برخورد با عصيان در خانواده و جامعه عنوان شد، حال در آخر اين نوشتار لازم است به روي ديگر اين سكه نيز توجه شود كه همان زياده روي در اعطاي حق اجتماعي و خانوادگي به زنان است. نبايد گرفتن فضل بدني و اجتماعي مردان (قوت جسمي و روحي) و تلاش هاي اقتصادي آنان و سركوب روحيه مردان به بهانه ايجاد تشابه كامل ميان زن و مرد، آثار ويرانگر و زيانباري دارد كه تجربه فمينيسم آن را ثابت كرده است. خانه نشين كردن مردان و بيرون فرستادن زنان و شاغل كردن آنان و بي كار كردن مردان، روندي معكوس و غير طبيعي مي باشد كه در دراز مدت- و بلكه كوتاه مدت- به زيان حتي خود زنان تمام خواهد شد. تنبلي، افسردگي و خودكشي از جمله آثار مخرب اين سياست است. (ر.ك: وندي شليت، 10 و 107 و 238 و 275) بنابراين اگر قواميت و تنبيه به معناي واقعي قرآني پياده شود، قطعاً به نفع زن و مرد خواهد بود و هيچ مشكلي ايجاد نمي كند. آنچه مشكل ساز است قواميت و تنبيه عرفي است كه مورد تأييد قرآن، سنت معصومان(ع) و عقل سليم نيست.

نتيجه گيري
 

1. واقعيتي به نام قواميت مردان بر زنان داريم. همانطور كه واقعيتي به نام ضرب و برخورد با زنان نافرمان داريم. اما درك مردم از اين دو، متفاوت يا مقصود قرآني اين دو واقعيت است.
2. بحث قواميت و ضرب از ناحيه عليم و حكيم صادر شده و بدون شك بدون حكمت و آگاهي نيست. بنابراين نبايد به تأويلات ناصواب و ناسازگار با كلام الهي- به منظور خوشايند منتقدان و يا مغرضان- دست يازيد.
3. مردان نبايد باشنيدن اين آيه شتاب به خرج داده و خود را مصداق كامل «الرجال» بدانند. همانطور كه زنان نبايد با شنيدن «فاضربوهن» خود را مشمول حتمي ضمير «هن» بدانند. بسياري از مردان، شرايط قرآني و روايي قواميت را ندارند و بسياري از زنان نيز ناشزه نيستند. مردان قوام؛ مردان صاحب فضل، تلاش و انفاق به همسرند و زنان سزاوار تنبيه، زنان اهل نشوز، بي تقوايي و رها كردن حق خداوند درباره شوهرند.
4. قواميت و ضرب هر دو مقيد و مشروط هستند و هيچكدام به طور مطلق نيامده است. مطلق قواميت و مطلق زدن، بر خلاف آيه قواميت و ساير آيات و روايات مربوطه است.
5. از آيات سه گانه قرآن كريم يعني آيه 34، 35 و 128 سوره نساء استفاده مي شود كه روابط خانوادگي، زن و مرد از چهار حالت خارج نيستند.
الف) هر دو با تقوا بوده و حكم الهي را درباره يكديگر اجرا مي كنند. در اين حالت، موردي براي ظلم مرد و نشوز زن پيش نخواهد آمد. و در نتيجه بحث سلطه گري و تنبيه بدني نيز مطرح نخواهد شد؛ زيرا اين دو با نيروي ايمان و تقوا هر كدام وظيفه اخلاقي و حقوقي خود را انجام داده و اهل مشورت با يكديگرند.
ب) هر دو بي تقوا بوده و حكم خدا را در مورد يكديگر به اجرا نمي گذارند. در اين جا اگر مشاجره اي در گرفت و دعواي متقابل صورت گرفت، بايد به سراغ دو داور يا حكم از خانواده هر كدام رفته و تصميم با داوران است.
ج) زن بي تقوا بوده، ولي مرد با تقواست؛ يعني مرد باتقوايي گرفتار زن بي تقوا شده است. در اينجا با حفظ عدالت و تقوا، سه راهكار پيش پاي مرد نهاده شده است (وعظ، هجر، ضرب) ولي سنت معصومان(ع)، ضرب را مكروه مي داند و بهتر است كه ترك شود.
د) مرد بي تقوا بوده، ولي زن باتقواست. در اين جا، طبق آيه صد و بيست و هشت سوره نساء، بهتراست زن كه مطيع حكم خداست، در برابر مرد نافرمان و سركش از حكم خدا مرد را
تحمل كرده و كوتاه آمده و با او (در حقوق همسري) صلح كند و خودش را به طور مستقيم وارد درگيري و انتقام نشود، ولي راه شكايت به روي او بازاست و حاكم به مجازات شوهر مي پردازد.
6. از آيه قواميت و تفسير شيعي و سني آن معلوم شد كه درگيري مرد با زن بايد به منظور بازگرداندن تقوا به خانه و اطاعت زن از حكم خدا درباره شوهر باشد. در حالي كه بيشتر درگيري هاي خانوادگي ميان زن و شوهر بر خلاف حكم خداوند و در جهت به كرسي نشاندن حرف خود است و لذا در درگيري هاي ميان آن ها جاي تقوا، عدالت، هدايت و خدا خالي است. لذا حكومت بايد دخالت كرده و قانوني وضع كند؛ زيرا مردان و زنان نوعاً به حقوق و وظايف خود آگاه نبوده و اگر هم آگاه باشند، ايمان قوي و بازدارنده ندارند.
7. نگاه يك جانبه، ناقص و گزينشي به قرآن كريم و آيات شريفه اش، به قضاوت نا صحيح و ظالمانه درباره ديدگاه قرآن مي انجامد. آيات و روايات زيادي در دفاع از شخصيت، حقوق و جايگاه مؤثر زن داريم كه با چيدن آن ها در كنار هم، روح و عمق معناي كلام الهي به دست مي آيد. به طور مثال جمله «و اضربوهن» را در كنار جمله «و عاشروهن بالمعروف» گذارده و آن گاه به داوري پرداخت.
8. ممكن است ضرب به معناي اعلان تنفر و مخالفت اخلاقي با زن باشد، در اين صورت، ديگر موضوع تنبيه بدني منتفي است. شايد هم به معناي برخورد شديدتر از وعظ و هجر باشد كه در اين صورت با استفاده از روايات، اين برخورد الزاماً نبايد شديد و به صورت تنبيه بدني باشد؛ و اگر به معناي تنبيه بدني باشد، در اين صورت شايد از باب امر به معروف و نهي از منكر عملي از وظايف حكومت باشد و اگر شوهر در برابر زن استثنا شده باشد و حق تنبيه عملي داشته باشد در اينجه نيز بايد گفت كه از باب قضاوت و اجراي حكم الهي، شوهر بايد عدالت و علم به منكر داشته باشد.
9. هم نشوز جرم است و هم تنبيه بدني. بنابراين اگر شوهر همسرش را تنبيه كرد و همسر از او شكايت كرد، بار اثبات تنبيه بر عهده زن و بار اثبات نشوز بر عهده مرد است؛ و اگر تنبيه ثابت شود، ولي نشوز را شوهر اثبات نكند، حق قصاص باقي است.

پي نوشت ها :
 

1. عضو هيئت علمي مؤسسه آموزش عالي ارشاد دماوند و دانشجوي دكتري مدرسي معارف اسلامي
نشاني الكترونيكي: Mohsenalijani 47@ gmil.com
* تاريخ دريافت مقاله: 2/2 /1389
* تاريخ پذيرش مقاله: 30 /2 /1389
 


1.آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، تحقيق علي عبدالباري عطيه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق
2. ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسير القرآن العظيم، تحقيق اسعد محمد الطيب، عربستان سعودي، مكتبة نزار مصطفي الباز، 1419ق
3. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دارصادر، 1414ق
4. ابن العربي، محمد بن عبداللّه ابن ابوبكر، احكام القرآن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق
5.ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، ليبي، الدار التونسيه للنشر (بي تا)
6. ابن كثير دمشقي، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، تحقيق محمد حسين شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، منشورات محمد علي بيضون، 1419ق
7. بلاغي نجفي، محمد جواد، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، قم، بنياد بعثت، 1420ق
8. بيضاوي، عبداللّه بن عمر، انوار التنزيل و اسرار التأويل، تحقيق محمد عبدالرحمن المرعشلي، دار احياء التراث العربي، 1418ق
9. جصاص، احمد بن علي، احكام القرآن، تحقيق محمد صادق قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق
10. حر عاملي، وسايل الشيعه، بيروت، دار التراث الاسلامي، 1396ق
11.حسني، ابوالمكارم محمود بن محمد، دقائق التأويل و حقايق التنزيل، تحقيق جويا جهانبخش، تهران، نشر ميراث مكتوب، 1381ش
12. حسيني جرجاني، سيد امير ابوالفتوح، آيات الاحكام، تحقيق ميرزا ولي اللّه اشراقي سرابي، تهران، انتشارات نويد، 1404ق
13. حسيني شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد، تفسير اثناعشري، تهران، انتشارات ميقات، 1363ش
14. حسيني شيرازي، سيد محمد، تبيين القرآن، بيروت، دارالعلوم، 1423ق
15. حكيمي، محمد، دفاع از حقوق زن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1387ش
16. راغب اصفهاني، حسين ابن محمد، المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودي، دمشق- بيروت، دارالعلم- الدار الشامية، 1412ق
17. سبزواري نجفي، محمد بن حبيب اللّه، الجديد في تفسيرالقرآن، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406ق
18. سمرقندي، نصر بن محمد بن احمد، بحر العلوم، تحقيق علي محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، 1413ق
19. سورآبادي، ابوبكر عتيق بن محمد، تفسير سورآبادي، تحقيق علي اكبر سعيدي سيرجاني، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380ش
20. سيد بن قطب، شاذلي، في ظلال القرآن، بيروت- قاهره، دار الشروق، 1412ق
21. شبر، سيد عبداللّه، تفسير القرآن الكريم، بيروت، دار البلاغة للطباعة و النشر، 1412ق
22. شليب، وندي و ديگران، فمينيسم در آمريكا تا سال 2003م، ترجمه معصومه محمدي و ديگران، قم،
نشرمعارف، پاييز 1384ش
23. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزن في تفسيرالقرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق
24. طبرسي، فضل بن حسن، جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مركز مديريت حوزه علميه قم، 1377ش
25. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مقدمه محمد جواد بلاغي، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش
26. طبري، ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفة، 1412ق
27. طبري كياهراسي، ابوالحسن علي بن محمد، احكام القرآن، تحقيق موسي محمد علي و عزت عبد عطيه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405ق
28. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسيني، تهران، كتابفروشي مرتضوي، 1375ش
29. طوسي، شيخ محمد حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، مقدمه شيخ آغا بزرگ طهراني و تحقيق احمد قصير عاملي، بيروت، دار التراث العربي، 1412ق
30. طيب، سيد عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش
31. عبد الباقي، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، مصر، دار الكتب المصريه، بي تا
32. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، انتشارات اسماعيليان، 1415ق
33. فضل اللّه، سيد محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، دار الملاك للطباعة و النشر، 1419ق
34. فيض كاشاني، ملا محسن، الاصفي في تفسير القرآن، تحقيق محمد حسين درايتي و محمد رضا نعمتي، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1418ق
35. قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قران، 1383ش
36. قرشي، سيد علي اكبر، احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، 1377ش
37. قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364ش
38. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، تحقيق سيد طيب موسوي جزايري، قم، دار الكتاب، 1367ش
39. كاشاني، محمد بن مرتضي، تفسير المعين، تحقيق حسين درگاهي، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشي نجفي، 1410ق
40. كاشاني، ملافتح اللّه، تفسير كبير منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، اسلاميه، بي تا
41. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب اسلاميه، 1365ش
42. مدرسي، سيد محمد تقي، من هدي القرآن، تهران، دار محبي الحسين، 1419ق
43. مراغي، احمد بن مصطفي، تفسير المراغي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1420ق
44. مطهري، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، تهران، انتشارات صدرا، 1367ش
45. مغنيه، محمد جواد، تفسير الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1424ق
46. مغنيه، محمد جواد، تفسير المبين، قم، بنياد بعثت، 1414ق
47. مقدس اردبيلي، احمد بن محمد، زبدة البيان في احكام القرآن، تهران، مرتضوي، 1380ش
48. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374ش
منبع: نشريه علوم ومعارف قرآن کريم، شماره 6.